کلمات برای: جان
کلمات قابل استفاده قبل از "جان" ( ~ جان):
آتش، آرا، آرام، آرامش، آرامِ، آغوش، آفت، آن، آهو، ارزش، از، افسرده، امید، او، ای، این، با، بابی، باختم، بانو، بخش، بر، برای، بلای، بلکه، به، بهاری، بگم، بگیر، بی، بیرون، تا، تابش، ترانه، تشنه، تعبیه، تن، ته، تو، جادو، جانمه، جانه، جنگل، حامد، حرم، حسن، خانوم، خسته، خشت، خصم، خود، خونه، خویش، دادن، داری، در، دل، دلبر، دلبرا، دلو، دمی، دهم، دوست، دید، دیوونه، راحت، رسد، رسم، رسیده، رهت، ز، ساختم، ساغر، سر، سنگ، سوخته، شادی، شادیه، شاهی، شب، شرابش، شمع، شناخت، شکسته، صباح، صد، صورت، طلب، عالم، عجین، عشق، علی، غمت، قرار، قصد، قفس، قماش، لذت، لیلی، ما، محسن، مرا، مطلق، مفت، ملک، ممد، من، منو، مو، موسی، موسیقی، مونس، می، میان، نفس، نقش، نور، نوش، نویسی، نیمه، های، هستم، هم، همه، همچو، همین، هی، هیچ، و، وان، وقت، ولی، پای، چشات، چشم، چو، چون، چگونه، چیز، کز، کن، کند، کنم، کنی، که، کوی، کیست، گر، گرمی، گلی، گوش، گوهر، گیرم، ی، یا، یار، یارک، یاقوت، یک، یکی
کلمات قابل استفاده بعد از "جان" (جان ~ ):
آدمی، آدمیت، آرا، آمد، آمدم، آورم، آیم، ادمی، از، است، استقبال، اسم، افتاده، افروز، اگر، ای، ایم، این، با، باخته، باریدن، باش، باشم، بافته، بانو، باید، بخواه، بده، بدهم، بذار، بر، برآید، برای، برخیز، بردی، بسپارم، بفشاندم، به، بهاریم، بگزیده، بگو، بگیرم، بگیری، بی، بینی، تری، تو، جانان، جانانم، جانم، جای، جنون، جهان، جهانی، جوانی، خروشی، خریدم، خریده، خریدی، خستم، خسته، خواهرت، خواهم، خود، خیلی، داد، دادمش، دادمو، دادنم، داده، دارد، دارم، داشت، در، دستور، دشت، دلداری، دلیر، دوتا، دوست، دوستت، را، رسد، رسیده، رسیدی، روز، روشن، روشنی، ز، زد، زِ، ست، سر، سرو، سرگردان، سوز، سوی، شب، شبان، شدم، شدی، شهر، شکیب، شیدا، شیرین، طور، عاشق، عالم، عزیز، عشقمان، غیر، فدا، فدای، فدایه، فزایش، قسم، لاغر، لیلی، ما، مادر، ماست، محو، مرا، مریم، مشو، مصلحت، ممنونم، من، منزل، منست، منو، مه، مهدی، می، میدم، میدهم، نترسد، نثاران، نرسیدیم، نرود، نزارم، نهانم، نیز، نیست، ها، های، هر، همه، همیشه، هیچکس، و، وانگه، وقت، وقتشه، پرور، پناهت، پیش، چه، کار، کجایی، کردم، کز، کشیدم، کم، کندن، که، کو، گداز، گذرم، گران، گرفته، گل، گیرد، یابم، یافت، یه
کلمات نزدیک به "جان":
آتشم، آتشه، آجر، آسیبی، آمدنت، آنچنان، آگه، احوالِ، ارزشی، استخوان، اطلس، افتان، امانم، انتحار، اندام، ایل، بازآیی، بافت، باورِ، باوری، بخوانیم، بدت، بدر، بدنی، بدیدم، برسی، برلب، برهم، بزمم، بشنوند، بشکافت، بطر، بفروش، بنشینم، بنهم، بنگری، بگذشت، بگوییم، تابنده، تابیده، تای، تدبیر، ترکی، تمنای، تپید، جامم، جانانه، حاکم، حلق، خداونده، خدایید، خدمت، خرابات، خرمان، خزیدم، خطرها، خلوتت، خویشتن، خیزان، درآ، دزدیده، دلبرانه، دلبرش، دلربای، دمم، دهانش، دویده، دیل، دیوانگیو، دیوونگیای، دیگ، ربابم، رحمتی، رسانده، رمیده، رندان، رویی، زار، زردم، زن، زنت، سرمی، سوزد، سیاه، سیبم، سیل، شانه، شرر، شرری، شرط، شریف، شوخ، شوری، شوقِ، شوقی، صدقه، طوفانها، عبث، عبورش، عطار، غلامت، غمخواری، فراق، فرهادم، فشانم، قدمت، قربان، قربانت، قوت، لاف، لاله، لبریزم، لبو، لقا، لور، مجنونمو، مجنونه، محشر، مرنجان، مرو، مزار، مزنیدش، مستور، معشوقش، ملا، منجی، مهر، مهربانت، مویم، میخورد، میدارم، میهنم، میوردارم، ناتوانی، نالم، نترسانم، ندرد، نر، نسوزی، نشکست، نمانی، نمیرسد، نهانی، نهر، نوشیده، هدفت، هرات، هرگزم، همدمِ، همزادیم، هواله، هوشو، وصاله، وین، پالوده، پایدار، پروازِ، پند، پنهان، پیراهنم، پیکر، چاوشی، چندش، چونان، چونو، ژنده، کارد، کان، کاهی، کحکی، کشیدنم، کمتر، کِی، گفتار، گهر، گیسویت، یادِ، یادگارت، یاران
کلمات درمتنی گسترده تر:
آبست، آتشها، آتشو، آدمیزادم، آمدنم، آمیز، آنسری، آنگه، آنیم، آهنم، ابرکم، اتهام، اتونیم، احسانت، اردو، ارمغان، ارکان، اسلامی، اسماعیل، افسونم، افغانستان، الطاف، امر، امشبی، انجماد، اهریمنان، اوخی، اولیا، ایزدی، اینسری، باخبر، باخویش، بادت، بادها، باشتر، باعثشی، باوران، بترس، بدیدید، برانگیزم، برخورده، برزد، برفروزم، برفو، برنگشتم، برهانی، برهی، برکنم، بفرستم، بندازی، بنشاندم، بنی، بَدان، بَرگو، بپرهیزم، بکشانی، بگویدم، بیاییم، بینا، تعارفی، تفریق، توانست، تکرارحرفه، تیزم، ثقلی، جاهرت، جرز، جمهوری، جنگاور، جهانش، حسودان، خرقه، خرّم، خضرا، خمر، خوابست، خونگی، دامه، درآمیختن، درگیریه، دشتت، دفم، دوروزه، دیباجه، دیباچه، دیگرمی، ربانی، رهزنی، رهنمای، ریزونا، ریکور، زخیال، زو، سخاوت، سخنم، سروناز، سرگران، سنج، سکان، سینا، شاهدان، شاهنشاه، شبگردان، شبگردم، شرطم، شکنش، شیخی، صاعقا، صراحی، طراران، طربستان، عامر، عمان، فاشتر، فرخنده، فرشتگان، فرفری، فرمودند، فرّ، فریادتان، فضات، فعلی، قایقرانها، قلاشتر، قیس، لاشه، ماننده، ماوا، محبتت، مذابست، مسکینم، مشی، مطربا، مفتاح، منزلگه، مهرِ، موفق، مکنون، میداشت، میرمم، میلرزد، نازهایته، نتوانی، ندامتا، نشوی، نفاق، نمیبوسم، نمیرنجن، نمیسنجن، ننشستم، ننشینم، نواگر، نپرورم، نیامیزم، همگنان، هوشی، هیاهویی، واز، واکردم، وشعور، پرستار، پرشان، پرهیزم، پرویزم، پرگنج، پرگُهر، پریزادم، پریشوم، پو، پیامت، چاکرم، چمنم، کارساز، کفه، کوهت، کوهستانها، کویی، کیوان، گرگی، گِلم
آیا چیزی را پیدا نمی کنید ویا چیزی آنطور که باید کار کند، کار نمی کند؟
به ما خبر دهید!
آیا این فرهنگ لغت قافیه را دوست دارید؟ ما را لایک کنید و به اشتراک بگذارید: مثل ما در فیس بوک